در این مطلب اس ام اس از سایت جسارت سعی نموده ایم زیباترین مجموعه اس ام اس عاشقانه , جملات عاشقانه , شعر عاشقانه و متن عاشقانه را برایتان فراهم آوریم.امید که مورد توجه قرار گیرد.
همیشــــه دلتنگی
به خاطر نبـــــــودن شخصی نیست
گاه به علت حضور کسی در کنارت استـــــــ
که حواسش به تــــــــو نیستــــــــ
همیشه قصه ی شب در همین خلاصه شدست؛
تو غرقِ خوابی و من غرقِ آرزوی توام…!
محسن محدی
سرمای نبودنت بدتر از سرمای زمستان است به لرزه انداخته چهار ستون دلم را
من از قبل “باخته” بودم
“مچ انداختن”
بهانه ای بود؛
برای گرفتن دوباره ی “دست تو”
در فلسفه وفا چنین آمده است
دل وقف شکستن است ، بیهوده نرنج
جنس دلتان از چیست ؟
که اصلا تنگ نمی شود …
تو در آنجا ، من اینجا بی قرارم
دل صبری تو داری من ندارم
به قربون دل صبرت بگردم
به دیدار شریفت انتظارم
شاهرگم قید توست ، بزنم میمیرم …
اگر هزار غم است از جهانیان بر دل
همین بس است که او غمگسار من باشد!
سعدی
دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی
لحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختی
ماییم و هفت سینی که امسال شش سین دارد
چرا که سبزی حضور تو درخانه نیست !
تک گل واشده ای گفت صبا را عشق است
بلبل آمد به میان گفت صدا را عشق است
گل و بلبل بنشسته به کنار
سنبل آمد بی میان گفت وفا را عشق است
هیچ رویایی به پای بیداریم با تو نمیرسد
خواب ها فقط خودشان را اذیت می کنند !
غرق ترانه می شوم از نگاه گاه گاه تو
کاش خانه ای بنا کنم در حوالی نگاه تو
من یک جور زندگی میخواستم
تو یک جور!
نتوانستیم کیک مشترکی داشته باشیم
خودمان را خوردیم…!
می ترسم کسی جایم را در قلبت بگیرد
بوی تنت را بگیرد
آغوشت را از من بگیرد
چه احساس مبهمی است حسادت !
گفتی چو خورشید زنم سوی تو پر
چون ماه شبی میکنم از پنجره سر
اندوه که خورشید شدی تنگ غروب
افسوس که مهتاب شدی وقت سحر
خوبان را باید روی چشم ها گذاشت …
کجایی ؟! چشم هایم بهانه ات را گرفته اند !
باغبان خویش باش
در چهار فصل زندگی انسان، پاییز کمین کرده است
فتی : مگر به خواب ببینی رخ مرا
دیوانه از خیال تو خوابم نمیبرد !
سجاد_شهیدی
شمردن ستاره ها سخت نیست
اگر تو بگویی به اندازه ی ستاره های آسمان دوستم داری …
یه وقتایی لازمه یکی “کنارت” باشه..
کاری نکنه و حرفی نزنه ها ! فقط باشه…
“عزیز بودن” جرم نیست
امتیازیست که “تو” در قلب من داری و “خیلی ها” ندارند
شرمنده می کند فرزند را
دعای خیر مادر در کنج خانه ی سالمندان .
آنقدر دوستت دارم که
پروانه ها گیج می شوند
گل ها تعجب می کنند
و باران دلش آب می افتد !
تو بریدی
من دوختم
تو دل
من چشم به راهت . . .
تو که باشی بس است …
مگر من جز “نفس” چه میخواهم ؟
اولین ها مهم نیستن ،
این موندنی ها هستن که مهم اند و تو ماندنی ترینی !
باز امشب غزلی کنج دلم زندانی است
آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است
هیچ کسی تلخی لبخند مرا درک نکرد
های های دل دیوانه ی من پنهانی است
احتیاجی به تسبیح نیست
دستانت را که به من بدهی با انگشتانت ذکر “دوست داشتن” می دهم !
به ماه تولدم رسیده ام و تو هنوز نیامدی
شاید منتظری به ماه مرگم برسم و بیایی
از تو دور بودن پر توقعم کرده …
حالا دیگر تمام تو را میخواهم تا بشوم ثروتمند ترین فرد روى زمین !
امشب که محتاج تو ام جای تو خالی است
فردا که می یایی به سراغم نفسی نیست
مرخصی ندارد
حتی وقت استراحت ندارد
حقوق و مزایا ندارد
بیمه ندارد
ترفیع و پست و مقام ندارد
استعفا یا اخراج شدن ندارد
بازنشستگی و از کار افتادگی هم ندارد
با این حال دوست داشتنی ترین شغل دنیاست ، عاشق تو بودن !
در هیاهوی زندگی دریافتم:
چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت
در حالیکه گویی ایستاده بودم
چه غصه هایی که فقط به غم دلم حاصل شد
در حالیکه قصه کودکانه اى بیش نبود
دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود و اگر نخواهد نمی شود
به همین سادگی!
آسمان می بارد گل می میرد
تو نه گل باش نه آسمان
زمین باش تا آسمان برای تو بگرید و گل برای تو بمیرد
من قصه تو را تا ابد اینگونه آغاز میکنم :
یکی بود
هنوزم هست
خدایا همیشه باشد …
قبر واقعی آدم در خاک نیست
بلکه در قلب کسی است که فراموشت نمیکند
باران بهانه ی آسمان است
وقتی دلش برای تو تنگ می شود !
دلم برای یک نفر تنگ است…
نه میدانم نامش چیست…
و نه میدانم چه می کند…
حتی خبری از رنگ چشم هایش هم ندارم…
رنگ موهایش را نمی دانم…
لبخندش را هم…
فقط میدانم که باید باشد و نیست…
و مهربانیت از دور چه عجیب نزدیک است
حس میکنم جغرافیا ، دروغ تاریخ است …
سر زیبایِی چشمان تو دعوا شده است
بین ماه و من و یک عده اساتید هنر…
مسعود محمد پور
زندگی بسیار کوتاه تر از آنست
که بخواهیم بعضی از کلماتِ مهم را ناگفته نگه داریم !
مثل دوستت دارم
به عشقت تا ته دنیا ، به جنگ هر کسی میرم
چه تقدیری از این بهتر ، که از عشق تو میمیرم ؟
هیچ جزر و مدی نمی تواند آشفته ام کند
وقتی سرم روی سینه تو بالا و پایین می رود !
ماه من چهره برافروز که آمد شب عید
عید بر چهره چون ماه تو می باید دید
نوبت سال کهن با غم دیرینه گذشت
سال نو با طرب و غلغله شوق دمید
بگذارید انشا بنویسم …
موضوع : علم بهتر است یا ثروت ؟
به نام خدا
هیچکدام ، فقط و فقط خود تو !
دلگیرم
از کسی که مرا غرق خودش کرد!
اما نجاتم نداد …
کل دنیا هم بگویند دوستم دارند فایده ندارد
اما دوستت دارم های تـــــــــــــو چه غوغایی می کند ؟!
بیا با هم رفت و آمد نکنیم !
مثلا وقتی می آیی نرو …
کسی که رنگ پریدگی پاییز را درک کرده باشد
به نیرنگ گلهای رنگ رنگ دل نخواهد سپرد
زندگی یعنی
همین که تو باشی و من دیوانه وار دوستت بدارم !
وقتـﮯ مرا بغل مـﮯکنـﮯ چنان جاذبهﮮ آغوشت به جاذبهﮮ زمین غلبـه مـﮯکنـد
کـه روحـم بـه پـرواز درمــﮯآیـد …
برایم مثل همین “بهار” می مانی
آمدنت را همیشه تحویل میگیرم …
روزهایم را خیابان های شهر می گیرند
شب هایم را ، خواب های تو
“بیولوژی” هم نخوانده باشی ، می فهمی چه مرگم شده است !
تو باشی و هوای بهار و من قدم به قدم فدایت می شوم
تو باشی ، از لحظه های دلتنگی جلو می زنم
به تمام درهای بسته دهن کجی می کنم
به بن بست ها ، به خیابان هایی همه با یک نام …
دوست دارم تو باشی و من نشانی ها را گم کنم
راه خانه را هم ندانم تا همه بفهمند برای من کم حواس
خانه آن جاست که تو باشی و من قدم به قدم فدایت شوم !
خورشید
هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود
اما زودتر از او به خانه بر می گردد !
گفتی چه خبر؟ از تو چه پنهان خبری نیست
در زندگی ام، غیر زمستان خبری نیست
در زندگی ام، بعد تو و خاطره هایت
غیر از غم و اندوه فراوان خبری نیست
انگار نه انگار دل شهر گرفته ست
از بارش بی وقفه ی باران خبری نیست
ای کاش کسی بود که می گفت به یوسف
در مصر به جز حسرت کنعان خبری نیست
از روز به هم ریختن رابطه ی ما
از خاله زنک بازی تهران خبری نیست!
گفتند که پشت سرمان حرف زیاد است
از معرفت قوم مسلمان خبری نیست!
در آتش نمرود تو می سوزم و افسوس
از معجزه ی باغ و گلستان خبری نیست!
در فال غریبانه ی خود گشتم و دیدم
جز خط سیاهی ته فنجان خبری نیست
گفتی چه خبر؟
گفتم و هرگز نشنیدی
جز دوری ات ای عشق، به قرآن خبری نیست…
امید صباغ نو
عید یعنی :
ع : عزیزم
ی : یادت نره
د : دوست دارم !
تنها مسافری که دلم بازگشتش را نمیخواهد
قاصدک ایست که آرزوی آمدن تو را در آن دمیدم …
“تو” برگرد…
قاصدک را چشمی در راه نیست…
تو را من چشم در راهم…
بهار هم که نباشد
من به مهربانی تو ای دوست ، از شکوفه لبریزم !
میگویند زندگیت را پایِ یک “نفر” نگذار
کاش میدانستند که تو یک نفر نیستی ، تو یک “دنیایی” …
تقویم امسال من باز هم سپید ماند…
اتفاق ها منتظر تو اند !
آرزوهایم هوایی شده اند
مدام بر باد می روند!
شاید امسال دست در دست بهار آمدی
در را باز می گذارم
اگر لحظه تحویل خواب ماندم ، بیا داخل ، کسی نیست ؛ بیدارم کن !
بدون که همیشه چشم انتظارم ، بدون که تو خیالتم تنها نیستی
بدون که یه جایی یه کسی همه ی دنیاش تو هستی
اینو بدون که با فاصله ها هرگز کمرنگ نمی شی
هفت سینم سین سیمایت را کم دارد !
عشق بها دارد
من و تو بودیم و یک دریا عشق
حالا من هستم یک دنیا اشک
آری عشق بها دارد
تمام دنیا را گشته ام
کنار تو اما ، دنیای دیگریست !
نمیدونم چون عزیزی دوستت دارم یا چون دوستت دارم عزیزی
بی کلام اینجا باش
بودنت با دل من ، بی صدا هم زیباست !
یاد گرفتـــه ام
انسان مدرنـــی باشــــم
و هــر بار که دلتنـــــــگ میشــــوم
بـه جای بغـــــض و اشــــک
تنهـــا به این جملـــه اکتفــا کنـــم کــه
هوای بـــد ایــن روزهــا
آدم را افســــــــرده میکنـد ..!
شاهرگم قید توست ، بزنم میمیرم …
هیچ وقت نگفت دوستت دارم
ولی همیشه
شالی را سر می کند
که میداند به او نمی آید
اما
من برایش گرفته ام …
آریا نوری
هیچ رویایی به پای بیداریم با تو نمیرسد
خواب ها فقط خودشان را اذیت می کنند !
تو بخند تا سراسیمه شود بویِ بهار …
بدون گذرنامه از خیالم عبور خواهی کرد
مهربانیت را مرزی نیست
روز همان شب است
و شب همه ی روزهاییست که تو نیستی !
دو کلام حرف حساب باهات دارم :
” دوست دارم ”
اعتیاد هم دلیل زیبایی است برای مردن
وقتی که تزریق هوای تو باشد …
کاش زندگی در برگ درخت جاری بود،
آنگاه تا بهار بود می خندیدیم و بعد به امید پاییز می نشستیم
تو مثل دعای مادرم از ته دل می آیی …
ببــــــــــار بــــــــاران….
مـــــــــــــن ســـــــــــــفرکـــــــر ده ای دارمــــ کــــــــه یــــــــادم رفــــته…
آبـــــــــــــ پشتــــــــــ پـــــــــایش بـریــــــــزمـــــ…..
معشوقه ای پیدا کرده ام به نام روزگار
این روزها مرا در آغوش خویش سخت به بازی گرفته است
تا گرمی آغوش تو هست
ایمان نمی آورم ، به آغاز فصل سرد . . .
یادت را از من نگیر
بگذار من هم مثل سهراب بگویم دلخوشی ها کم نیست
به سلامتیه مادرایی که با حوصله راه رفتن رو یاده بچه هاشون دادن
ولی تو پیری بچه هاشون خجالت میکشن ویلچرشونو هل بدن !
آدم های خوب نه خاطره اند نه تاریخ
بلکه حقیقت روزگارند درست مثل خودت
این شعرها را باید گذاشت در کوزه و آب شان را خورد
وقتی هنوز عرضه ندارند تو را عاشق کنند !
وقتی تو با منی
ترافیک می تونه بهترین مکث عالم باشه
تمام دنیا را گشته ام
کنار تو اما ، دنیای دیگریست !
خاطری گر نظرم هست همه خوبی توست
حسرتی گر به دلم هست همان دوری توست
می گی بی خیـــــــالت شَم ؟
خُوب لَعنَتـــــــی …
تُـــو بی خیــــــــالِ اون شُو !
چه درونم تنهاست و در این تنهایی
شاخه ی خشک نگاهم گل چشمانت را می جوید
پنجره ات را باز کن
جیره ى شهریورت دارد به اتمام مى رسَد،
هوا دلش هواىِ عاشقى کردن مى خواهد،
هوا دلش قدم زدن روى برگ ها را مى خواهد،
از قدم زدن کنار ساحل خسته شده است،،
بگذار باد پاییزى بر طره ى موهایت بوزد،
اجازه ده که بارانِ پاییز وجودت را خیس کند،
نترس، چتر لازم نیست: اعتماد کن،
خودت را به باران بسپار ،
دستانت را باز کن،
سرت را رو به آسمان نگاه دار،
بگذار قطرات باران خیسىِ چشمانت را بشوید،
نفس بکش،در میان پاییز نفس بکش،
بس است گرما،بس است بى بارانى و بى بادى،
که گفته است پاییز غم گین است؟
وقتى که صداى برگ هایش ،در زیر پاى توست؟
وقتى که وزش بادش لاى موهاى توست؟
وقتى که تلفیق رنگ هایش،به هارمونىِ گونه هایت نزدیک
است…
عشق یعنی پاک ماندن بسیار
آب ماندن در مسیر انجماد
در حقیقت عشق یعنی سادگی
در کمال برتری ، افتادگی
تو + خاطراتـت + چـشـمانـت + دسـتانـت + لـبـخندت + اشـکـت ….
چـــنــدنــفـــر بـــه یــک نـــفــــر؟!
چه زیباست بخاطر تو زیستن وبرای تو ماندن وبه پای تو سوختن
وچه تلخ وغم انگیز است دور از تو بودن برای تو گریستن وبه عشق ودنیای تو نرسیدن
ای کاش می دانستی بدون تو وبه دور از دست های مهربانت زندگی چه سخت است
خورشید را در آغوش گرفته ای
پاهایت را به بوسه دریا سپرده ای
موهایت را به دست نسیم
چه خوش غیرتـــــــم من !
در میان بغض کوچه ها من همان تنها ترینم
گر میان هر نگاهی صوت غمگینی شنیدی
یاد کن از قلب بی تابی که هر دم یاد معشوق است
دلى که اندوه دارد
نیاز به شانه دارد نه نصیحت…
کاش همه این را مى فهمیدند….!
گاهی شعر سراغم را میگیرد ٬ گاهی هوای تو
تفاوتی نمیکند ، هر دو ختم میشوید به دلتنگی من
مدتـــهاســـت
دلـــم شـــروعــی تـــازه میخــــــواهــد
تــو بیـــــــا
مــــــرا دوبـــــاره آغـــــــاز کـــن…
و خداحافظی
وصله یِ غمگینی ست
که به چشم هایمان میدوزیم . .
باید جشن بگیرم…
اشکهایم دوباره با من آشتی کرده اند…
کــــــــــاش
روزهــــــــــــای دلتنگی ِ مـــــــــن
مثل ِ “دوست داشتن های” تو کوتاه می شد
کــــــــــاش
چهار فصل کامل نیست !
هواــے تو ، هوای دیگریست
گفت: هیچکس از دوری نمرده !
مرده ؟!
تو دلم گفتم:
اونایی که مردن زبان گفتن ندارن …
گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی
گفتا که نیک بنگر ، شاید رسیده باشی . . .
این روزها
آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست
که رخت های دلتنگیم را
فرصتی برای
خشک شدن نیست
بهونه براگریه زیادهس!
اما؛امان ازگریه های بی بهونه…
زندگی می کنم و برایش دلیل هم دارم
دوست داشتن تــــــــــــــــــــــو …
سرم را نه ظلم می تواند خم کند نه مرگ ، نه ترس
سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مادرم
دلم برای کسی تنگ است که گمان میکردم
می آید
می ماند
و به تنهاییم پایان میدهد!
آمد
رفت
و به زندگی ام پایان داد
از تنهاییم ژاکتی بافتم که به گرمی هیچ آغوشی نیست..
ولی بی منت گرم است
روزگاری یک تبسم
یک نگاه
خوش تر
از گرمای صد آغوش بود . . .
فریدون مشیری
“عزیز بودن” جرم نیست
امتیازیست که “تو” در قلب من داری و “خیلی ها” ندارند
اسمش عشق است
نه علاقه…
نه عادت…!
حماقت محض است…
دلتنگ کسی باشی…
که دلش با تو نیست…!
باور کن “عین” و “شین” و “قاف” جدا از هم که باشند هیچ خاصیتی ندارند !
اما در کنار هم معجزه می آفرینند ،
درست مثل من و تو …
یک فصل از یک قصه؟
نه! این را نمی خواهم
می خواهم از این پس
تمامِ ماجرا باشی . . .
شعر عاشقانه انگلیسی همراه با ترجمه
دلم “قُرص” است
وقتی مُسَکِنم تویی … !
دلــــــم
اگـــر بــرای ِ تــو تـنگ مـی شــود
ببخـش !
روزم ایـن گـونه ، قـشنـگ مـی شـود
نه طبق مُد دوستت دارم نه به حکم سنت !
همه چیز بنا بر فطرت است
“خوب ها” دوست داشتنی اند …
همه
لرزش دست و دلم
از آن بود که
که عشق
پناهی گردد،
پروازی نه
گریز گاهی گردد …
“احمد شاملو“
وقتی کنارمی ،
جایی برای هیچ شتابی نیست
مقصد همین حضور من و توست !
حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!
حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه
اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ!
خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود!
برمیگردم چـون
دلـتنـگـت مــی شــوم!!
بــــآور کن تــوقعِ زیآدی نـــیست
اینـــــکه فقـــط گـاهی احـسآس کنم
یـــک مـــــرد آغــــوشش را بــــرایِ گــــریه هــآیم بـــــآز کــــرده!
بادی بذر تـو را در دلـــم انداخـــت و ُ رفــت
من مانـــده ام و ُ این ریشــه ی قطــور دلــدادگی
و هـــزار جــوانه ی شــکفته از یـادَت
در ســــتایش ِ چشــــم هایــت شــعری نــمی توان گفت
خاضـــعانه تنــها بــاید تماشـــا کــرد ، مســت شد ، رهــا شد
کاش هر روز جمعه بود و
دلتنگیهایم را
گردن غروبش مى انداختم
خنده بهترین اسلحه جنگ با زندگیه
امیدوارم همیشه مسلح باشی عشقم !
راه کـه میروی عقـب میمــانـم …
نـه بــرای اینکــه نخواهـم با تو هم قــــدم باشـم …
میخواهـم پا جـــای پاهــایــت بگـــذارم …
میخواهـم رد پــایــت را هــیچ خــیابــانی در آغوش نکشـَـد …!!!
تــو تمـامـا” برای منی
سخت است وقتی از بغض گلو درد می گیری و همه می گویند لباس گرم بپوش